١- لقد ذَلّ مَن بالت علیه الثعالبُ ( خوار شد آنکه بر سرش روبهان ادرار کنند ) ٢- عند الرهان تعرف السوابق ( هنگام شرط بندی اسبهای برنده و سبقت گیرنده شناخته می شوند )
۳- اليد الواحده لا تصفّق (يك دست صدا ندارد)
4- وهب الأمير ما لا يملك (از كيسة خليفه ميبخشد)
5- و للناس فيما يعشقون مذاهب (سليقهها يكنواخت نيست)
6- هل يصلح العطّار ما أفسد الدّهر (آب رفته به جوي باز نيايد)
7- من يمدح العروس إلّا أهلها (هيچ كس نميگويد ماست من ترش است)
8- من كثر كلامه كثر ملامه (پرگو خطاگوست)
9- من قرع باباً و لجّ و لج (عاقبت جوينده يابنده است)
10- من طلب العلي سهر الليالي (گنج خواهي در طلب رنجي ببر)
11- من طلب شيئاً وجدّ وجد (عاقبت جوينده يابنده بود)
12- من طلب أخاً بلا عيب بقي بلا أخ. (گل بيخار خداست يا كجاست)
13- من حفر بئراً لأخيه وقع فيها (چاه مكن بهر كسي اول خودت دوم كسي)
14- من جدّ وجد (عاقبت جوينده يابنده بود)
15- من صارع الحقّ صرعه (با آل علي هر كه در افتاد بر افتاد)
16- المعيدي تسمع به خير من أن تراه (آواز دهل شنيدن از دور خوش است)
17- المحنه إذا شاعت سهلت (مرگ به انبوه، جشن باشد)
18- لكلّ فرعون موسي (دست بالاي دست بسيار است)
19- لكلّ مقام مقال (هر سخني جايي و هر نكته مكاني دارد)
20- ماحكّ جلدك مثل ظفرك (كسي نخارد پشت من جز ناخن انگشت من)
21- ماهكذا تورد يا سعد الإبل (راهش اين نيست) (اين ره كه تو ميروي به تركستان است)
22- الكلام يجرّ الكلام (حرف حرف ميآورد)
23- كلم اللسان أنكي من كلم السنان (زخم زبان از زخم شمشير بدتر است)
24- كالمستجير من الرّمضاء بالنّار (از چاله به چاه افتادن) (از بيم مار در دهان اژدها رفتن)
25- كلّ رأس به صداع (هر سري دردي دارد)
26- كلّ شاه تناط برجليها (هر كس را در قبر خود ميگذارند)
27- لا تؤخر عمل اليوم إلي غدٍ (كار امروز را به فردا ميفكن)
28- لا يؤخذ المرء بذنب أخيه (گناه ديگري را بر تو نخواهند نوشت)
29- لكلّ جديد لذّه (نو كه آمد به بازار كهنه شود دل آزار)
30- لكلّ صارم نبوه (انسان جايزالخطا است)
31- لا يلدغ المرء من جحر مرّتين (آدم يك بار پايش در چاله ميرود)
32- علي نفسها جنت براقش (خودم كردم كه لعنت بر خودم باد)
33- عند الشدائد تعرف الإخوان (دوست آن باشد كه گيرد دست دوست در پريشان حالي و درماندگي)
34- غاب القطّ إلعب يا فار (حال ميدان برايت خالي شده هر چه ميخواهي بكن)
35- فعل المرء يدلّ علي أصله (از كوزه همان برود تراود كه در اوست)
36- فوق كلّ ذي علم عليم (دست بالاي دست بسيار است)
37- كالشمس في رابعه النهار (مثل روز روشن)
38- كلام الليل يمحوه النهار (كنايه بر كسي كه به قول خود عمل نميكند)
~~1. في الامتحان يكرم المرء أو يحان. ترجمه: در امتحان است که انسان سربلند شده یا سرافکنده می شود. معادل: (از حافظ) خوش بود گر محک تجربه آید به میان تا سیه روی شود هر که در او غش باشد. 2. القرد في عين أمه غزال. ترجمه: میمون در چشم مادرش چون آهو (زیبا) است. معادل: سوسک به بچه اش میگوید قربان دست و پای بلوریت. 3. قليل البخت يلاقي العظم في الكرشة. ترجمه: بداقبال در خوراک سیرابی استخوان می یابد. معادل: بدبخت اگر مسجد آدینه بسازد یا طاق فرود آید و یا قبله کج آید. 4. الطيور على اشكالها تقع. ترجمه: پرندگان هم شکل با هم می پرند. معادل: (از نظامی) کند با جنس خود هر جنس پرواز کبوتر با کبوتر باز با باز 5. ابن الوزّ عوّام. ترجمه: جوجه غاز چون خودش شناگر است. معادل: (از فردوسی) پسر کو ندارد نشان از پدر تو بیگانه خوانش نخوانش پسر 6. لبس البوصة، تبقى عروسة. ترجمه: لباس عروسی بپوش تا عروس جلوه کنی. معادل: آستین نو بخور پلو و یا: (از سعدی) تن آدمی شریف است به جان آدمیت نه همین لباس زیباست نشان آدمیت. 7. باب النجّار مخلع. ترجمه: در نجاری به چهارچوب چفت نیست. معادل: کوزه گر از کوزه شکسته آب می خورد. 8. عريان الطوق بينط لفوق. ترجمه: لباس بی یقه دارد اما ادعای ترقی می کند. معادل: پز عالی با جیب خالی 9. احنا في الهوا سوا. ترجمه: ما در یک هوا هستیم. معادل: ما در یک موقعیت هستیم. ویا ما همدردیم 10. يد واحدة ماتسقفش. ترجمه: یک دست کف نمی زند. معادل: یک دست صدا ندارد. 11. على قد لحافك مد رجليك. ترجمه: پایت را به اندازه پتویت دراز کن. معادل: پایت را به قدر گلیمت دراز کن. 12. اللي يتلسع من الشوربة ينفخ في الزبادي. ترجمه: کسی که زبانش از آش داغ سوخته، ماست را فوت می کند. معادل: مار گزیده از ریسمان دورنگ (سیاه و سفید) می ترسد. 13. الفاضي يعمل قاضي. ترجمه: آدم بیکار در کار قاضی هم دخالت می کند. (مضرات بیکاری) معادل: (از عطار) گر تو بنشینی به بی کاری مدام کارت ای غافل کجا زیبا شود. 14. طبّاخ السمّ بيدوقه. ترجمه: آشپز غذای سمی آن را خواهد چشید. معادل: چاه کَن همیشه ته چاه است. 15. الجيات أحسن من الرايحات. ترجمه: آن چه در پی است، بهتر از آن چه گذشته است. معادل: گذشته ها گذشته است. و یا: (از مولوی) بر گذشته حسرت آوردن خطاست بازناید رفته یاد آن هباست . 16. وقع في شر أعماله. ترجمه: درگیر اعمال پلید خود گردید. معادل: از مکافات عمل غافل مشو گندم از گندم بروید جو ز جو. 17. العين بصيرة واليد قصيرة ترجمه: چشم به آن دید دارد ولی دست از آن کوتاه است. معادل: دست ما کوتاه و خرما بر نخیل. 18. اللى يشوف بلوة غيره تهون عليه بلوته. ترجمه: دیدن مشکلات دیگران، مشکلات خود را کوچکتر می کند. معادل: (از رودکی) زمانه پندي آزاد وار داد مرا زمانه را چو نكو بنگري همه پند است به روز نيك كسان گفت غم مخورزنهار بسا كسا كه به روز تو آرزومند است 19. حاميها حراميها ترجمه: نگهبانش ، غارتش کرد. معادل: شریک دزد و رفیق قافله بود. 20. اللى مكتوب عالجبين لازم تشوفه العين. ترجمه: آن چه بر پیشانی نوشته باشد لاجرم به چشم خواهد آمد. معادل: ز این دو برون نیستش سرنوشت اگر دوزخ جاودان گر بهشت
هر عقل سلیمی یاد گرفتن زبان ملت های دیگر را نفی نمی کند.
یاد گرفتن زبان ملل دیگر به طور قطع دریچه ای برای فهم دیگران است که نتیجه آن گسترش دنیای خودی است و این وسط مللی که با آنها بیشترین کنش و واکنش را داشته ایم و داریم ، ارجحیت دارند و به نظر من ،نه تنها عربی ،بلکه بسیار نا پسند است که ما فارسی زبانان امروزی آذری -ترکی یا کردی بلد نیستیم ،ر حالیکه ایرانی واحد را مطالبه می کنیم اما زبان نزدیک به نیمی از هموطنان خود را نمی دانیم ! پس به خودی خود یاد گیری زبان عربی مانند یاد گرفتن هر زبانی در جای خود مورد نیاز است .
اما میرسیم به این بحث که آیا می توان منکر شد که برای درک میراث فرهنگی مان ، یعنی ده قرن تاریخ علم و فلسفه ،نیاز داریم تا زبانی را یاد بگیریم که خلوارها کتاب از گنجینه تاریخیمان به این زبان نگاشته شده است و به همین دلیل است که در مدارس اروپایی یادگیری یکی از زبان های لاتین یا یونانی باستان اجباری است ،هرچند که این زبان ها امروز مرده اند و در اغلب موارد زبان آن کشور ها هم نبوده و یاد گیری آنها نیاز است چرا که صرفا زبان علم گذشته بوده اند و زبان عربی هم به طور قطع یکی از دو زبان علم در قرون وسطی است.و این نه فقط به دلیل مسائل سیاسی آن روزگار که به دلیل ویژگی خود آن زبان نیز هست .
البته افرادی که منکر نیاز به مطالعه تاریخ علم و فلسفه اند ، پیشاپیش از هر بحثی فارغند ! خطاب من به آنهایی است که ادعای روشنفکری و فیلسوف بودن را دارند و این را می دانند که باید علم گذشته را شناخت.چرا که امروز بر بنایی زندگی می کنیم که ستون هایش درگذشته پی ریخته شده.دانش آنها هم در حدی هست که بدانند علم و فلسفه مرز و نژاد نمی شناسد و میراث علمی بعد از اسلام میراث عربی نیست که بخواهند نفی اش کنند ، ایشان از قماشی هستند که ساعت ها بحث می کنند و قلم می فرسایند تا ثابت کنند که مثلا ابن سینا آبا و اجدادش فارس بوده ، نه ترک و عرب ! و همین افراد ، اگر هریک از نسخه های خطی توسط قاچاقچیان به خارج برود ، دادو فغان می کنند اما احساس نیاز نمی کنند که این حجم عظیم علم و معارف باید فهمیده شود.
اگر ما واقعا می خواهیم وارث ابن سینا باشیم نیاز نداریم ثابت کنیم پدر و مادرش فارس بوده اند اول باید قادر به فهم معارف او باشیم و خیلی واپس مانده ایم اگر هنوز نفهمیده ایم فرهنگ وتمدن با مفاهیم و تبادل بین نسل ها به ارث می رسد نه از طریق نژاد.
در این وبلاگ که مخصوص دانش آموزان دبیرستان آرمینه مصلی نژاد(دوره اول)هست،تکالیف،متن هایی مرتبط با درس گزاشته می شود.
افرادی که علاقه ای به گزاشتن متن در وبسایت را دارند می توانند عضو شوند و پست های مورد نظرشان را بگزارند!
در ضمن در این وبسایت پست های مربوط به درس را بگزارید و اگر نه توسط پلیس انجمن به شما تذکر میدهیم و اگر دوباره تکرار شود،حق عضویت از شما گرفته خواهد شد!